حدیث پاکی

برای پدربزرگم که ساده زیستن را به من آموخت...

 

هر شاخه از نخل

  دستی شد

تا حدیث پاکی تو را بنویسد

جوی های ترک خورده

هنوز دست های استوار تو را

به یاد می آورند

دست هایی که

پرنده ها را به آواز وا می داشت...

تو آسمان بودی
و ما فقط بلد بودیم
  در  روشنایی تو  بخندیم

نگاهت را به ما بده

                    آفتابی شویم...

 


از همه عزیزان و همکاران و دانش آموزان و دوستانم که در مراسم تشییع پدر بزرگم حضور داشتند

و پیام تسلیت دادند ممنون و سپاس گذارم...

امیدوارم بتونم در شادی های شما عزیزان جبران کنم...

 


برچسب‌ها: حدیث پاکی

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393 | 18:37 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 53 صفحه بعد